اشعار عباس کیقبادی

  • متولد:

من دفتری پر از غزل نیمه کاره ام / عباس کیقبادی

 
سهم من از تمام جهان چشم های تو
باقی هر آن چه ماند -عزیزم- برای تو

من دوست دارم این که تو را زندگی کنم
جان جهان و هر چه به جز من فدای تو


من نامه ای غریب فرستاده ام که هست-
در جستجوی آدرس دست های تو

بعد از سلام، حال دلم هیچ خوب نیست
کم مانده است این که بیفتد به پای تو

این نامه را به وسعت دریا نوشته ام
مانده ست روی ساحل آن ردپای تو

من دفتری پر از غزل نیمه کاره ام
می آید از تمام غزل ها صدای تو

در وسعت غریب جهان آشنا شدیم
جز من کسی مباد غریب-آشنای تو

این نامه را به نام تو آغاز کرده ام
پایان نامه است که..باقی بقای تو

 

2773 1 3.45

از آینه بی آنکه بپرسد سؤال کرد... / عباس کیقبادی


تا پیرزن نگاه به تنگ سفال کرد
تصویری از جوانی خود را خیال کرد

دختر که جای تنگ سفال ایستاده بود
در راهرو قدم زد ، رو سوی هال کرد

آمد درست روبه روی آینه نشست
با روسریش آینه را دست مال کرد

آهی کشید... آینه را مه فرا گرفت
یاد هوای شرجی، یاد شمال کرد
::
مرد جوان به ساحل دریا رسیده بود
یانه.. دوباره پیرزن این را خیال کرد؟

حرفی که سال ها به لبش داغ بسته بود
از آینه بی آنکه بپرسد سؤال کرد

تنگ سفال.. آینه.. دستی ترک ترک
زن خرده های آینه را پای مال کرد
::
برگشت.. شاخه ی گل سرخی به دست داشت
مرد جوان نگاه به تنگ سفال کرد..

 

2234 0 2.71